به مناسبت ولادت امام رضا علیه السلام خطبه اول را مزین میکنیم با این روایت : توأم بودن عمل صالح و حب اهل بیت (ع)
قال الامام ابوالحسن الرضا علیهالسلام:
لا تدعوا العمل الصالح و الاجتهاد فی العبادة، اتکالا علی حب ال محمد علیهمالسلام. لا تدعوا حب ال محمد علیهمالسلام، و التسلیم لامرهم اتکالا علی العبادة، فانه لا یقبل احدهما دون الآخر.
امام ابوالحسن حضرت رضا علیهالسلام فرمود: عمل صالح و کوشش در عبادت را به اتکاء دوستی آل محمد علیهمالسلام وامگذارید. از دوستی آل محمد علیهمالسلام و تسلیم بودن در برابر فرمان آنان به اتکاء بر عبادت صرفنظر مکنید، زیرا هیچ یک از آن دو بدون دیگری [در پیشگاه الهی] پذیرفته نمیشود.
روایتى پرقیمت از رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم
دینِ واقعی یکی از آثار آن حیا است. از وجود مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روایتی نقل شده و چه روایت پر قیمتی است: «أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ وَ کَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً، بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ: الصِّدْقُ، وَ الْحَیَاءُ، وَ حُسْنُ الْخُلُقِ، وَ الشُّکْر.» کسی که به غفلت و به اشتباه خودش را غرق گناه کرد، گناه مالی، گناه بدنی و گناه حقوقی، و این قدر گناه کرد که از سر تا قدم او به طور کامل در پوشش گناه قرار گرفت؛ دست گناه کرد؛ چشم گناه کرد؛ شکم گناه کرد؛ شهوت گناه کرد، اما او میآید با درایت پروردگار و با هدایت قرآن آراسته به چهار صفت میشود؛ زیبای به چهار صفت میگردد؛ خوش قیافه با چهار زینت میشود.
اولین آن صفات، «الصِّدْقُ» است؛ او ظاهر و باطن خود را یکی میکند، و چه دوست داشتنی است، آن که دلش با زبانش یکی است. صدق مقام خیلی برجسته ای است. اگر صدق در من نباشد، من متقلبانه خودم را به مردم مینمایانم؛ یعنی آن کسی را به مردم نشان میدهم که من آن طور نیستم؛ امّا اهل صدق همانی که هستند، خود را به مردم نشان میدهند و به تقلّب، نه به عمل خود، و نه به ارزش های شان، چیزی را اضافه نمیکنند؛ سخن اضافه ای نسبت به خود نمیگویند و همانی که هستند، خود را نشان میدهند، و همانی را میگویند که دلشان هم همان را میگوید، و این گونه آنان اهل صدق میشوند.
«وَ الْحَیَاءُ»: و همین هایی که غرق در گناهند، میآیند ویژگی دیگری، چون: حیاء را پیدا میکنند و سر به زیر میشوند و نسبت به پروردگار، نسبت به خانواده و نسبت به مردم با ادب میشوند و دیگر، مغرورانه با کسی برخورد نمیکنند؛ دیگر نسبت به کسی ظلم نمیکنند؛ علیۀ کسی یاوه نمیگویند و نسبت به پروردگار هم سر به زیر میشوند و از خدا حیا میکنند.
«وَ حُسْنُ الْخُلُقِ»: و آنها به یک ویژگی دیگر دست مییابند و آراسته به حُسن خلق میشوند؛ آنها میآیند آلودگی طمع را از نفس خود پاک میکنند و به جای آن، قناعت را میگذارند؛ آلودگی بخل را پاک میکنند و به جای آن، جُود و کرم میگذارند؛ آلودگی غرور را پاک میکنند و به جای کبر، فروتنی و تواضع را میگذارند. در زبان پیغمبر، مجموع این ارزش ها، به عنوان حسن خلق شمرده شده است؛ یعنی تمام حالات آدمی، حالات مثبت میشود. این طور هم نباید فکر کنیم، که اگر آدم بخواهد این گونه بشود، صد سال طول میکشد. نه چنین نیست و این طور شدن، زمان زیادی را نمیخواهد.
«وَ الشُّکْر.»: و چهارمین حقیقتی که آنها به آن آراسته میشوند، شکر است. قرآن مجید شکر را این گونه معنا کرده: مصرف کردن نعمت در کار مثبت، هر نعمتی که باشد.
پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم میگوید، با این چهار حقیقت، «بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ»: تمام آن گناهان گذشته ای را که این فرد در آن غرق بوده و از فرق تا قدم او را فراگرفته بودند، خداوند با همین چهار پاک کن آنها را پاک میکند؛ میآمرزد؛ مورد عفو قرار میدهد؛ مورد بخشش قرار میدهد و در وجودِ او، جایگاۀ بدی ها را به خوبی ها واگذار میکند. به عبارت دیگر، با این چهار حقیقت، شیطان که نقاش زشتی هاست، دیگر از نقاشی کردن زشتی ها در تابلوی وجودِ آدم کنار میرود و نقاشی پروردگار شروع میشود. آن وقت، انسان انسانی پاک و آمرزیده میشود که مورد مغفرت پروردگار عالم قرار گرفته است.