مومن به اندازه کفاف از دنیا بهره میبرداما بررسی عبارت «فقدان الکفاف». هم میتوانید کَفاف و هم کِفاف بخوانید. این جمله جنبهی مکمل برای اسراف هم دارد؛ چراکه ابتلای به اسراف ما را به این مصیبت میاندازد.کفاف یعنی نه کم و نه زیاد؛ به تعبیری به اندازه بودن. زیادبود در مورد نعمتهای دنیا به فضول تعبیر میشود. آن یک طرف مسئله است و طرف دیگر کمبود است. هم کمبود و هم زیادبود بد است و اندازهاش میشود کفاف که واژهی بسیار قشنگ و دلپسندی است. کفاف یعنی انسان به اندازه داشته باشد؛ نه بیش از آن، که انسان را گرفتار فضول و زیادی میکند و نه کمتر از آن، که انسان را گرفتار مصیبتها میسازد. مقدار کافی که متناسب با شأن انسان باشد، باعث میشود هم از التذاذات زندگی دنیایی نصیب ببرد و هم آرامش روانی داشته باشد و هم آبرویش حفظ و از نظر موقعیت اجتماعی صیانت شود. ترکیب این امور با یکدیگر باعث میشود که آرامش خاطر داشته باشیم که از شاخصهای حیات طیّبه است.حیات طیّبه یعنی زندگی گوارا و دلپسند و فطرتپسند و خداپسند. اگر فوقالکفاف شود، انسان دچار فضول و زیادهها میشود و با فرض حلال بودن، تولید گرفتاری و دردسر روانی و شخصیتی میکند و نَفَس سلوک و تکامل معنوی را میگیرد. در گردنهها معلوم میشود که زیاده و اضافهبار چه میکند. سالک مثل یک کوهنورد است که قلهها را فتح میکند و در سینهی کار میفهمد که اگر یک کیلو وزنش کمتر بود، میتوانست چند متر بیشتر ادامه دهد. گاهی این زیادبود از داشتههای دنیایی کار دست انسان میدهد و گرفتاریها و دردسرهای درونی از قبیل محرومیت و دردسرهای اجتماعی از قبیل چشم و همچشمی ایجاد میکند. آسیبهای کمبود مادّی در زندگیبیشتر از کفاف، تولید دردسر است و البته بحث ما اینجا «فقدان الکفاف» است که بیانگر کمبود است. این کمبود آسیبهایی ایجاد میکند؛ پریشانی فکر میآورد، انسان را به قرض وادار میسازد، آسیب روانی میآورد، آشفتگی فکری میآورد و علاوه بر اینها موجب آسیبهای معنوی هم میشود. یکی از جاهایی که انسان از نظر معنوی لطمه میخورد، همین کمبودها است؛ زیرا حوصلهی راز و نیاز و نماز را از انسان میگیرد و اخلاق شخصی و خانوادگی و اجتماعیاش بد میشود و انسان را خسته میکند و به شأن و عزت اجتماعی ضربه میزند. فقدان کفاف باعث میشود انسان پیش افراد مختلف دست دراز کند. گاهی انسان به خاطر کمبودها ناچار میشود به برخی از گناهان تن دهد و برخی از بیتقواییها محصول کمبودها است.گاهی برخی از این کمبودها جنبه تأدیبی دارد و از سیاستهای تأدیبیه محسوب میشود. خدای متعال عزت و آبروی بندگان خود را دوست دارد و آرامش خاطر آنان را میخواهد و در یک کلمه حیات طیّبه را میخواهد؛ بنابراین فقدان الکفاف از دو سه جا ایجاد میشود. انسان چگونه مبتلا به کمبود و کاستیها میشود؟! یا به خاطر گناه و زیادهروی و اسراف است یا برخی جاها بیعقلیهایی انجام داده و پسانداز و تدبیر نکرده است. ابتلائات گاهی ریشه در رفتارهای خود ما دارد. البته بخشی از کمبودها محصول سیاستهای تأدیبی است و مؤمن میداند که خدا خیر او را میخواهد و اگر الان در شرایط سخت افتاده، لابد حکمتی دارد.اما گاهی علیرغم تدبیر و برنامهریزی و مراقبت حلال و حرام و...، باز هم گرفتاری و کمبود مشاهده میشود و در این موارد، یا کمبودها منشأ اجتماعی دارد، مثلاً حق و حقوق اشخاص را نمیدهند. یا منشأ تربیتی و تأدیبی دارد که باید صبر کند و انشاءالله پیوست این سختی، برای او گشایش خواهد بود. گاهی هم علتهای پنهانی دارد که آنجا باید استغفار کرد.عبارت «نَعوذُ بِکَ» همهی این موارد را در بر میگیرد و بازگشت به استغفار، بازگشت به برنامه، بازگشت به اندازه نگاه داشتن، بازگشت به کار و تلاش و... را شامل میشود. در ورای اینها پناه بردن به خدای متعال نیز هست که از خدا میخواهیم در بخشهایی که خارج از ارادهی ما است، دستمان را بگیرد.از خدای متعال، اندازه بخواهید و نه فضول و نقصان را. گاهی برخیها از خدای متعال نقصان میخواهند؛ نظیر کسانی که گرفتار برخی مذهبها هستند. ابوذر این سختیها را میخواست. پیامبر به او فرمود: «اینگونه نگو و به خدای متعال بگو هر چه را تو میپسندی، من هم همان را میخواهم». کفاف در روایاتامام صادق (علیه السلام) روایت کردهاند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «اللّهُمّ ارزُقْ محمّدا و آلَ محمّدٍ و مَن أحَبَّ محمّدا و آلَ محمّدٍ، العَفافَ و الکَفافَ، و ارزُقْ مَن أبغَضَ محمّدا و آلَ محمّدٍ المالَ و الوَلَدَ؛خدایا! به محمّد و خاندان محمّد و به کسى که محمّد و خاندان او را دوست دارد، خویشتندارى و روزى به قدر کفاف عطا فرما و به هر که محمّد و آل محمّد را دشمن دارد مال و فرزند روزى کن». بعد هم بلافاصله برای دشمنان محمد و آل محمد زیادبود را تقاضا کردند.عفاف معمولاً در کنار کفاف میآید که عفاف در برابر حرام و کفاف در برابر حلال قرار میگیرد. در مورد گناه شهوتی و شکمی باید عفاف داشت و در مورد حلالها کفاف؛ یعنی انسان به اندازه داشته باشد. این بنیان حیات طیّبه است. در مورد کسی که خیلی مورد پسند حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) بود، چنین دعا فرمودند: «اللهم ارزُقْه الکفاف». معلوم میشود اگر کسی را دوست داشتیم، باید اینگونه برای او دعا کنیم و زیادی طلب نکنیم. کسی از اصحاب گفت: یا رسول الله! برای کسی که خیلی خدمت نکرده بود، توسعه خواستید؛ اما برای این شخص، کفاف خواستید! حضرت در پاسخ این اعتراض فرمودند: «إنما قلّ و کفی خیرٌ مما کثر و الهَی»؛یعنی اندکی که به اندازه باشد، خیلی بهتر از زیادی است که شخص را سرگرم کند. گاهی وقتی حقوق و موجودی شخص زیاد میشود، گرفتار لهو میشود و زن و بچه توقع میکنند و خوشگذرانی و مسافرت و... پیش میآید و این سرشلوغی باعث غفلت از خدای متعال و اولیائش میشود. خیلیها به خاطر همین برخورداریها سرگرم هستند و از خوشیهای اصلی بازماندهاند. آن اندازه که شأن و زندگی را کفایت کند، حتی اگر اندک باشد، خیلی بهتر از زیادی است که انسان را گرفتار لهو و لعب کند.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در پایان فرمودند: «اللهم ارزُقْ مُحمداً و آل مُحمد الکفاف؛ خدایا به محمد و آل محمد به اندازهی کفاف (نه کم و نه زیاد) روزی بده». خدا را به حق محمد و آل محمد قسم میدهیم که این دعای پیامبر را دربارهی ما مستجاب کند. نکات تکمیلیـ کلمهی فقدان هم به معنای نبود و هم به معنای کمبود است و هر دو را در بر میگیرد. اینجا که فقدان در کنار کفاف آمده، به معنای کمبود است.در این فراز یک دنیا بحثهای تربیتی نهفته است. مباحث مختلفی مربوط به ساختارها و رسانهها و... در اینجا مطرح میشود و دقیقاً این بحث با قناعت مربوط میشود که یک عنوان درونجوش و مبدأ حیات طیّبه اجتماعی و اقتصادی است. از امیر المؤمنین (علیه السلام) پرسیدند: حیات طیّبه چیست؟ فرمودند: «قناعت است».قناعت از افعال خوشبختیساز است و اکتفای به کفاف را قناعت گویند.ـ کفاف، عفافساز هم هست و وقتی کسی بتواند در حلال اندازه نگاه دارد، در حرام نیز میتواند.ـ قناعت بیشتر درونی است تا محیطی و سهم آن در احساس خوشبختی و حیات طیّبه خیلی زیاد است. قناعت یعنی خوش بودن به داشتهها.ـ برخورداریهای مادّی و معنوی، دو خط موازی اما متفاوت هستند. در برخورداریهای معنوی، انسان باید حریص باشد؛ حریص در علم و مکارم اخلاق و... در برخورداریهای مادّی، قناعت پیشبرنده است و حرص، بازدارنده. کسی که همت بلند دارد، در معنویات، حریص است و در امور مادّی، قانع.ـ رسیدگی به دیگران وقتی اتفاق میافتد که تو به کفاف قانع باشی. اگر در کامجوییهای شخصی قانع باشم و خدای متعال به من بیشتر داد، این نعمت بیشتر باعث لهو و لعب و سرگرمی نمیشود؛ چراکه میرود. نمیماند تا تبدیل به فضول شود؛ بلکه همین که رسید، میرود. چنانچه خدای متعال به چنین کسی اضافه داد، این اضافه او را پرواز میدهد. مافوق کفاف برای این شخص هر چه که برسد، میرود و او را سنگین نمیکند؛ لذا بین قناعت و سخاوت ارتباط نزدیکی برقرار است.