امام علیه السلام در دعای هشتم، از چهل نوع گرفتاری و بلای گوناگون به خدا پناه برده است
یکی دیگر از صفات بسیار پلید آن است که انسان بر دیگران فخر بفروشد و خود را از دیگران بیشتر و پیشتر بداند و معیارش هم ثروت یا مقام باشد.
فخر فروشی و مباهات
یکی از رذایل اخلاقی و اوصاف زشت انسانی، فخرفروشی و مباهات است. مراد از فخرفروشی این است که انسان بخاطر کمالهای موهوم یا واقعی که در خود احساس میکند به دیگران مباهات کند وبر آنها فخر نماید.
فخرفروشی شعبه ای از تکبر یا نشأت گرفته از تکبر است. بنابراین تمام آیات و روایاتی که در ذم تکبر آمده است، فخرفروشی را نیز شامل میشود.صدالبته ریشه فخرفروشی جهالت و نادانی است کما اینکه ریشه تکبر نیز همین است.زیرا انسانهای جاهل، نه کمالات را میشناسند و نه علت اصلی کمال را. به همین دلیل گاهی، معایب را کمال میپندارند و بر کمال موهوم افتخار میکنند. ویا کمالات موجود در خود را ساخته و پرداخته خود میدانند و سرمنشأ کمالات یعنی خدای متعال را فراموش میکنند، که هر دوی این ویژگی جز از جهالت نیست. به همین دلیل، حضرت علی (ع) میفرمایند:« لا حُمْقَ اَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ »[1] یعنی " حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى به دیگران نیست".
در زشتی فخرفروشى همین بس که حضرت سجاد(ع) در دعاى نوزدهم صحیفه به پیشگاه حق عرضه مى دارد :« وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ». یعنی " از اینکه نسبت به دیگران به وضع خود افتخار کنم مرا حفظ کن".
مذمت فخرفروشی در احادیث
روایات متعددی در مذمت مباهات و فخرفروشی وارد شده است که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میکنیم.
1- ازحضرت امام محمد باقر - علیه السلام – نقل شده است که فرمودند: «در روز فتح مکهحضرت پیغمبر - صلى الله علیه و آله - بر بالاى منبر آمد و فرمود: اى مردمان! بهدرستى کهخداى - تعالى - نخوت جاهلیت، و تفاخر کردن به پدران را از شما برداشت،آگاه باشید کهشما همه از آدم هستید و آدم از خاک است، به درستى که بهترین بندهخدا بندهاى است که تقوى را شعار خود سازد».
2- روزى قریش تفاخر بر یکدیگر مىکردند و سلمان در آنجا حاضربود،گفت: اما من خلق شدهام از نطفهاى نجس، و مردار گندیده خواهم شد پس به نزدمیزاناعمال خواهم رفت اگر ترازوى عملم سنگین باشد من کریم خواهم بود و اگرسبک باشد لئیمخواهم بود.
3- امیرالمؤمنین (علیه السلام)در کلامى حکیمانه فرمودند : «ضَعْ فَخْرَکَ، وَ احْطُطْ کِبْرَکَ، وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ »یعنی " فخرفروشى را بگذار، و کبر را ترک کن، و بیاد قبرت باش".
4- على (علیه السلام) فرمودند :«ما لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرَ، اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جیفَةٌ، لا یَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لا یَدْفَعُ حَتْفَهُ » یعنی " فرزند آدم را به فخر فروشى چه، ابتداى او نطفه و پایانش مردارى بدبو است، روزى او در اختیار دیگرى است، و قدرت دفع مرگ خویش را ندارد".
5- امام صادق (علیه السلام ) فرمود: دو نفر مرد در نزد امیرمؤ منان على (علیه السلام) به همدیگر افتخار و فخر فروشى (در مورد نیاکان خود) مى کردند امام على (علیه السلام ) به آنها فرمود: آیا شما به پیکرهاى پوسیده و روهاى در میان آتش، افتخار مىکنید؟!
سپس (به افتخار کننده ) فرمود: اگر داراى عقل باشى، داراى خوى و خلقانسانى خواهى بود و اگر داراى تقوا و پرهیزکارى باشى صاحب کرامت و بزرگوارى هستى واگر نه عقل و نه تقوا داشته باشى، بدانکه الاغ بهتر از تو است و تو بر هیچ کسامتیازى ندارى.
6- امام صادق (ع) فرمودند :«آفَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ » یعنی " آفت دین سه چیز است : حسد، عجب و فخرفروشی ".
7- امام علی (ع) فرمودند :« أَهْلَکَ النَّاسَ اثْنَانِ خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ »یعنی " دو چیز مردم را هلاک نمود : ترس از فقر و فخرفروشی ".
علی(علیه السلام) در خطبة 221 پس از خواندن آیه اول سورة تکاثر، میفرماید: … یا لَهُ مَرَاماً ما اَبْعَدَهُ! وَ زَوْراً ما اَغْفَلَهُ! وَ خَطَراً مَا اَفْظَعَهُ لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُم اَیَّ مُدَّکِرٍ وَ تناوَسوُهُمْ مِنْ مکانٍ بعیدٍ! اَفَبِمَصارِعِ آبائِهِمْ یَفْخَرُونَ! اَمْ بِعَدیدٍ الهَلْکی یَتَکاثَروُنَ! یَرْتَجِعونَ مِنْهُم اَجْساداً خَوَتْ، وَ حَرَکاتٍ سَکَنَتْ، وَ لِأنْ یکوُنُوا عِبَراً، اَحَقَّ مِنْ اَنْ یَکوُنوُا مُفْتَخَراً …"(شگفتا چه مقصد بسیار دوری و چه زیارت کنندگان بی خبری و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آنها که سخت مایة عبرتند، و از دور با یاد گذشتگان، فخر میفروشند. آیا به گورهای پدران خویش مینازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شد؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت …"
علی(علیه السلام) در ادامه خطبه به شرح حال رفتگان پرداخته و میفرماید: "در حالی که آنها دارای عزت پایدار و درجات والای افتخار بودند. پادشاهان حاکم، یا رعیت سرفراز بودند که سرانجام به درون برزخ راه یافتند و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدن های آنان خورد، و از خون آنان نوشید، پس در شکاف گورهای بی جان و بدون حرکت پنهان مانده اند …"
یکی دیگر از پی آمدهای سوء تفاخر، تحقیر مردم و بی توجهی به عزّت و کرامت دیگران است،32 همانگونه که به این مطلب در این آیه اشاره شده است: " فقال لِصاحِبه و هُوَ یحاوره انا اکثر منک مالاً و اعزُّ نفراً" که همین خودبزرگ بینی و تحقیر دیگران از عوارض رفاه مندی و برخورداری از نعمت های فراوان و تفاخر به آنها است.
امام على علیه السلام :
مَن صَنَعَ شیئا للمُفاخَرَةِ حَشَرَهُ اللّه ُ یَومَ القِیامَةِ أسوَدَ .
هر کس براى فخر فروشى کارى کند، خداوند در روز قیامت او را سیاه محشور گرداند.
امام على علیه السلام ـ در صفات مؤمن ـ فرمود :
یُنصِتُ للخَیرِ لِیَعمَلَ بهِ، و لا یَتَکلَّمُ بهِ لِیَفخَرَ على ما سِواهُ .
به خوبیها گوش مى سپارد تا بدانها عمل کند و از خوبیها سخن نمى گوید تا بر دیگران فخر فروشد.
امام زین العابدین علیه السلام ـ در دعاى مکارم الاخلاق ـ گفت :
و هَبْ لی مَعالِیَ الأخلاقِ، و اعصِمْنی مِن الفَخرِ .
خویهاى والا را به من ارزانى دار و از فخر فروشى مصونم بدار.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
آفَةُ الحَسَبِ الافتِخارُ و العُجبُ .
آفتِ بزرگى خاندان، فخر فروشى و خودپسندى است.
امام على علیه السلام :
المُفتَخِرُ بنفسِهِ أشرَفُ مِن المُفتَخِرِ بأبیهِ .
نازنده به خود، برتر از نازنده به پدر خود است.
امام على علیه السلام ـ بعد از تلاوت آیه «تفاخر به بیشتر داشتن، شما را به غفلت انداخت تا جایى که [ براى شمارش ]به سوى گورها رفتید» ـ فرمود :
أ فَبِمَصارِعِ آبائهِم یَفخَرُونَ، أم بِعَدِیدِ الهَلکى یَتَکاثَرُونَ ؟ ! یَرتَجِعُونَ مِنهُم أجسادا خَوَت، و حَرکاتٍ سَکَنَت، و لَأن یکونوا عِبَرا أحَقُّ مِن أن یکونوا مُفتَخَرا ! .
آیا به گورهاى پدرانشان افتخار مى کنند؟ یا به فزونىِ شمار هلاک شدگان [خود ]به هم مى نازند؟ از پیکرهایى که بى جان و متلاشى شده اند و از حرکتها باز ایستاده اند، بازگشت به این جهان را چشم دارند. حال آن که آن مردگان مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث فخر فروشى.
امام صادق علیه السلام :
أتى رسولَ اللّهِصلى الله علیه و آله رجُلٌ فقالَ : یا رسولَ اللّه ِ، أنا فلانُ ابنُ فلانٍ حتّى عَدَّ تِسعَةً، فقالَ لَهُ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أما إنّک عاشِرُهُم فی النارِ .
مردى خدمت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد : اى پیامبر خدا! من فلان پسر فلان هستم. و تا نُه پشت خود را بر شمرد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود : بدان که تو دهمین نفر آنان در دوزخ هستى.
آنچه شایسته افتخار است
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :
الفَقرُ فَخرِی .
فقر، افتخار من است.
امام على علیه السلام ـ در مناجات خود ـ گفت :
إلهی، کَفى لی عِزّا أن أکُونَ لکَ عَبدا، و کَفى بی فَخرا أن تکونَ لی رَبّا .
الهى! مرا همین عزّت و سرفرازى بس که بنده تو هستم و همین افتخار بس که تو خداوندگار من هستى.
امام على علیه السلام :
یَنبَغی أن یکونَ التَّفاخُرُ بِعَلیِّ الهِمَمِ، و الوَفاءِ بالذِّمَمِ، و المُبالَغةِ فی الکَرَمِ، لا بِبَوالی الرِّمَمِ، و رَذائلِ الشِّیَمِ
باید به همتهاى والا و پایبندى به عهد و پیمانها و کوشش در بخشندگى و بزرگوارى افتخار کرد، نه به استخوانهاى پوسیده و خصلتهاى پست و نکوهیده.
امام على علیه السلام ـ وقتى دو نفر در حضور ایشان بر یکدیگر فخر فروشى کردند ـ فرمود :
أ تَفتَخِرانِ بأجسادٍ بالِیَةٍ، و أرواحٍ فی النارِ ؟ ! إن یَکُن لکَ عَقلٌ فإنَّ لکَ خُلقا، و إن یَکن لکَ تَقوىً فإنَّ لکَ کَرَما، و إلاّ فالحِمارُ خَیرٌ مِنکَ و لَستَ بخَیرٍ مِن أحَدٍ .
آیا به پیکرهایى پوسیده و روحهایى که در آتشند به یکدیگر فخر مى فروشید؟ اگر عقل و خرد داشته باشى، از خوى و خصلتى برخوردارى و اگر با تقوا باشى، کرامت و بزرگوارى دارى و گرنه الاغ از تو بهتر است و تو از هیچ کس بهتر نیستى.
امام صادق علیه السلام :
ثلاثٌ هُنَّ فَخرُ المؤمنِ و زَینُهُ فی الدنیا و الآخِرَةِ : الصلاةُ فی آخِرِ اللّیلِ، وَ یأسُهُ مِمّا فی أیدی الناسِ، و وَلایَتُهُ الإمامَ مِن آلِ محمّدٍ صلى الله علیه و آله .
سه چیز است که افتخار مؤمن و زیور او در دنیا و آخرت است : نماز آخر شب و چشم نداشتن به آنچه مردم دارند و ولایت و دوستى او نسبت به امام از خاندان محمّد صلى الله علیه و آله .
درمان تفاخر
خودآگاهی بهترین و اصلی ترین راه برای درمان تفاخر است37. کلام گهربار علی علیه السلام بهترین شاهد بر اثر درمانی این خود آگاهی و معرفت و شناخت انسان به ابتدا و سرانجام حیاتش است:
"ما لابن آدم و الفخر، أوله نطفه، و آخره جیفَه، لا یرزق نفسه، و لا یدفع حتفه"38 (آدمیزاده را چه جای فخرفروشی، که در آغاز نطفه ای است و در پایان لاشه ای. به تن خویش، روزی رسان نباشد و در رویارویی با مرگ، کمترین ایستادگی نتواند.)
خودآگاهی بهترین و اصلی ترین راه برای درمان تفاخر است آری، عزت و افتخارهای دنیوی را نشاید که مورد رقابت قرار بگیرند و آذین ها و نعمت های دنیا، نباید انسان را به شگفتی آرد و نیز رنج ها و سختی های آن نیز نباید بی تاب و توان کند، چرا که عزت و فخر دنیا پایان میگیرد و زیور و زینت ها و نعمت هایش نیستی میپذیرد و رنج ها و سختی هایش نیز به نهایت میرسد. هر یک از دوران های دنیا رو به پایان است و هر پدیدة زندة دنیا به سوی مرگ گام مینهد.
و اما راه سوم برای درمان تفاخر، صدقه و انفاق مالی و معنوی است،40 حدیثی که از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است گویای این مطلب است: "صدقةُ المرءُ المسلمُ تزید فی العمر و تمنعُ میتَةَ السوءِ و یذهب بها اللهُ الفخَر و الِکبَر"
(صدقه فرد مسلمان، موجب افزایش عمر او شده و او را از مرگ بد باز میدارد و نیز خداوند متعال به واسطه صدقه و انفاق، فخر و کبر را از او دور میکند).
درمان فخرفروشی
درمان و معالجه رذایل اخلاقی وقتی میسر است که مبتلا به آنها، واقعاً آن را رذیله بداند و در صدد درمان آن برآید، در غیر اینصورت معالجعه آن غیر ممکن است. زیرا مبتلا به فخرفروشی تا آن را اخلاق برتر میداند، و متوجه این نکته نیست که « أکبر الفخر ألا تفخر » است، بازداشتن آن از فخرفروشی ممکن نیست. بنابراین اوّلین قدم درمان، دادن معرفت به شخص فخرفروش است که باید بفهمد این خصلت از رذایل است و باید درمان شود.
قدم دوّم درمان این است که عامل و علت فخرفروشی شخص شناخته شود. کسی که فخرفروشی میکند، چه چیزی دارد که او را به این خصلت ناپسند مبتلا کرده است ؟ آیا به آنچه در خود دارد مانند علم، جمال، قدرت، ویا ثروت مباهات میکند و یا آنچه در دیگران است مثل مباهات به حسب و نسب و فضیلت خویشان و اقربا. اگر اوّلی باشد باید به او فهماند که در بخش مهمی از آنها که در اوست، ایشان هیچ نقشی ندارد مانند جمال و زیبائی که خدای متعال قدرت نمائی نموده است و وی در آن خصوص هیچ کاره است و ثانیا همین جمال وزیبائی روزی متعفن گردیده و در نهایت تبدیل به خاک خواهد شد همانطوریکه قبلا نطفه و آب گندیده بود. در بخش دیگر مانند ثروت و قدرت نیز اولا باید بداند که او حمال است و برای وراث انبار میکند و دیگران خواهند خورد او حسابش را پس خواهد دادو این فخری ندارد و ثانیا باید بداند که تمام اینها در مقابل قدرت خدای متعال هیچ است و قابل توجه نیست.
فخر فروشی از سبک سری و کوته بینی است. کسی که به کمترین داشته خود فخر میکند و دارای گرانقیت دیگران را نمیبیند، ضمن ابتلا به جهالت که فضیلت دیگران را نمیبیند، آستان ظرفیتش نیز پایین است که کمترین امتیاز ولو موهوم او را از خود بی خود میکند. چنین انسانی باید به وضع خود متأسف باشد که دیگران هفتاد شهر عشق را گشته ولی مهر سکوت بر لب زده اند ولی او اندر خم یک کوچه گم گردیده و قدمی به سوی منزل مقصود برنداشته و فضیلتی بدست نیاورده، صدایش که انکر الاصوات به تفاخر بلند است و مانند طبل توخالی، تولید صدا میکند.