menusearch
salmanhashemi.ir

شرح خطبه اول 29اردیبهشت ماه 96

جستجو
۱۳۹۶/۲/۳۱ یکشنبه
(0)
(0)
شرح خطبه اول 29اردیبهشت ماه 96
شرح خطبه اول 29اردیبهشت ماه 96
بسم الله الرحمن الرحیم
الدعاء الثامن (وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ فِی الِاسْتِعَاذَهِ مِنَ الْمَکَارِهِ وَ سَیِّئِ الْأَخْلَاقِ وَ مَذَامِّ الْأَفْعَالِ)

«اللَّهُمَّ إِنیِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَیَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَ شَکَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَ مَلَکَةِ الْحَمِیَّةِ وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى، وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى، وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ، وَ تَعَاطِی الْکُلْفَةِ، وَ إِیثَارِ الْبَاطِلِ عَلَى الْحَقِّ، وَ الْإِصْرَارِ عَلَى الْمَأْثَمِ، وَ اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَةِ، وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَةِ. وَ مُبَاهَاةِ الْمُکْثِرِینَ، وَ الْإِزْرَاءِ بِالْمُقِلِّینَ، وَ سُوءِ الْوِلَایَةِ لِمَنْ تَحْتَ أَیْدِینَا، وَ تَرْکِ الشُّکْرِ لِمَنِ اصْطَنَعَ الْعَارِفَةَ عِنْدَنَا أَوْ أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً، أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً، أَوْ نَرُومَ مَا لَیْسَ لَنَا بِحَقٍّ، أَوْ نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ
چند نکته درباره سخن گفتن
به فراز بیست و چهارم رسیدیم: «او نَقُولَ فِی الْعِلْمِ بِغَیْرِ عِلْمٍ». این از آن آسیب‌های کمی تا قسمتی عام البلوی است. در پزشکی به مریضی شایع، اپیدمی می‌گویند و این هم این‌چنین است. خیلی محل ابتلا است و مخصوصاً در زمان ما این طور شده است. یک ارائه و نمایش و پز شده و از عیب‌هایی است که در بورس است.
تعبیر که واضح است. در یک امر علمی، بدون آگاهی اظهار نظر کنیم و سخنی بگوییم. این از جمله مواردی است که باید به خدای متعال پناه برد و برای گوینده و شنونده، خیلی خسارت دارد؛ اعم از مادی و معنوی و دنیایی و آخرتی.
این عبارت دو عرصه دارد. یکی مربوط می‌شود به سخن و دومی به علم. یک بخش مربوط به حوزه‌ سخن است و بخش دوم مربوط می‌شود به شأن و حریم دانش و علم.

۱. مؤمن سخن استوار می‌گوید
مطلب اول اینکه سخن جزء اعظم نعمت‌های خدای متعال به انسان است و خدای متعال این را مستقیماً در قرآن کریم به خودش نسبت می‌دهد که «عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛ به او بیان را آموخت». خدای متعال سخن گفتن را به انسان تعلیم کرد و این را به رخ می‌کشد؛ چراکه نعمت خیلی بزرگی است. شکر این نعمت بزرگ، این است که سخن باید آگاهانه و مستند و مبتنی بر آگاهی باشد. در نظم زندگی دینی این‌گونه است. حریم سخن و مسئولیت بزرگ و شگفتی که از این ناحیه هست، اقتضا می‌کند مؤمن فقط در حوزه‌ دانشش حرف بزند؛ به گونه‌ای که بتواند از آنچه گفته، دفاع کند. شما اگر حرفی را گفتی، باید بتوانی از آن دفاع کنی و آن را مستند سازی و توضیح دهی و معتبر و محکم بودن آن را نشان دهی.
در رفتار‌های مؤمنانه این جزء شروط شناخته‌شده است که سخن مؤمن باید عالمانه و سدید باشد. قرآن نیز به ما این‌گونه دستور می‌دهد: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقولوا قَولًا سَدیدًا؛هان اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا دارید و درست [و استوار] سخن بگویید». سخن باید استوار و محکم باشد و از سر علم و مستند و مستدل و با پشتوانه باشد. این معنای سخن سدید است. این مسئله وقتی اتفاق می‌افتد که انسان به تقوا برسد. در این صورت متعهدانه و مسئولانه سخن می‌گوید و توجه می‌کند که مطلبی که ابراز می‌کند، چه عوارض و آثار و نتایجی خواهد داشت. می‌داند که همه‌ی سخنانش ضبط می‌شود: «مَّا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ؛ [آدمى] هیچ سخنى را به لفظ درنمى‏آورد مگر اینکه مراقبى آماده نزد او [آن را ضبط مى‏کند]». بعد با تمام دامنه‌ها و آثارش به او ارائه می‌شود.
خدای متعال به مسئله‌ سخن و سخن گفتن، اهمیت فراوان داده و آداب و احکام برایش قرار داده شده است. پرآسیب‌ترین بخش شخصیت ما است و از جا‌هایی است که خیلی انسان در معرض آفت‌ها و آسیب‌ها قرار می‌گیرد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «الْکَلَامُ فِی وِثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وِثَاقِهِ» تا سخن نگفتی، افسارش دست تو است. اما از این به بعد افسار تو دست او است. یعنی مسئولیتش گردن تو افتاد و حالا تو در اختیار سخن خود هستی و باید پاسخگو باشی.
بر همین اساس عمدتاً در حوزه‌ سخن و سخن گفتن، توصیه‌ به احتیاط شده است. تا می‌توانید سخن نگویید و سکوت کنید؛ سکوت چیز خوبی است. در روایت داریم: «الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِکْمَة؛ سکوت، دری از درهای حکمت است». اگر لازم شد، سخن بگویید؛ آن‌هم سخن حساب‌شده و سنجیده.
در این بخش عمدتاً شخصیت مؤمن احتیاطی است. کسانی که در سخن بی‌پروا و زیاده‌گو هستند، یا در اوج دانش هستند که حکمت از دل بر زبانشان جاری می‌شود یا خیلی بی‌ورع و بی‌تقوا هستند.
امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ؛ چیزی را که نمی‌دانی، مگو». بعد فرمودند: «بَلْ لاَ تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ» آن چیز‌هایی را هم که می‌دانی، لازم نیست بگویی. «فَإِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» خداوند تبارک و تعالی بر اعضا و جوارح شما واجباتی قرار داده که در قیامت به وسیله آن واجبات بر شما احتجاج خواهد کرد. پس این شد مطلب اول که در حوزه‌ سخن بود.

۲. درباره چیزی که نمی‌دانیم، سخن نگوییم
بخش دوم مربوط به علم است. علم جایگاه و رفعت و حریم خاص خود را دارد. یکی از بدترین حرمت‌شکنی‌ها درباره‌ هر دانشی این است که در حوزه‌ و حریم آن علم، سخن غیر عالمانه‌ای گفته شود. علم یعنی روشنایی و یقین و بصیرت. حال در یک موضوع علمی سخنی غیر علمی گفته شود، شأن آن دانش پایین می‌آید و حرمت آن را شکسته شود. این خسارت بزرگی است؛ فارغ از اینکه کسی گمراه بشود یا نه.
یکی از مهم‌ترین نکته‌هایی که توصیه شده در محیط هر علمی، این است که قواعد و روش و گزاره‌ها و مبانی و محکّمات آن علم کاملاً رعایت و لحاظ شود. این طور حریم آن دانش پاسداری می‌شود. و الّا اگر سخن سست و نسنجیده و حدس و گمان و احتمال و ظن در حوزه‌ علم وارد شود، به آن دانش و اعتبار آن لطمه می‌خورد و عوارض دیگری هم دارد. این مطلب شامل همه‌ی علوم و دانش‌ها می‌شود.

علل سخن گفتن بدون دانش
«بغیر علم» یعنی از سر اندکی اطلاع و کمی تا قسمتی آگاهی و بر اساس شنیده‌ها و حدس و گمان، بخواهیم چیزی ارائه کنیم.
وقتی می‌شود علم که معتبر و مستند باشد؛ و الّا از آن حد که بیرون آمد، می‌شود «بغیر علم».
در حوزه‌هایی که حوزه‌ علم به معنای خاص است، خیلی بد است که بدون دانش اظهار نظر شود؛ مثلاً طرف می‌گوید کمرم درد می‌کند، فوری می‌گوییم فلان دارو را بخورد. این شایع است و همه‌ی ما مبتلا هستیم و زود شروع می‌کنیم به نسخه صادر کردن. علت آن هم این است که در زمان ما آگاهی خُرد خیلی زیاد است. طرف دبیرستان را سپری کرده و کتاب‌هایی خوانده، در مطالعات آزاد و در سایت‌ها، اطلاعات خرد زیاد در دسترس است و به همین خاطر، تقریباً همه، شأنی را برای خود در اظهار نظر قائل هستند. اما سایر ریشه‌هایش خیلی بد است. مثلاً می‌گوید بر خلاف شخصیت من است که بگویم نمی‌دانم یا سکوت کنم؛ بنابراین باید چیزی می‌گفتم. یا می‌گوید فلان کس داشت می‌گفت و مسابقه‌ی اظهار نظر بود. قبلاً می‌گفتند اظهار لحیه، یعنی طرف ریشی بجنباند. خودنمایی و اظهار فضل و به رخ کشیدن که من هم در این زمینه مطالعه‌ای کرده‌ام. این‌هم یکی از ریشه‌ها است.
یکی از علت‌های اظهار نظر بی‌دانش، به ضعف شخصیت برمی‌گردد. کسی که شجاعت «نمی‌دانم» گفتن را ندارد، از نظر شخصیتی گرفتار تزلزل است.
در بعضی جا‌ها نیز نوع عقده‌ حقارت و خودکم‌بینی است که کار دست آدم می‌دهد و شخص را ترسو می‌کند. چرا نگفتی نمی‌دانم؟ می‌گوید ترسیدم. این ترس همان تزلزل است. رایج‌ترین کلمه بر زبان علامه طباطبایی، «نمی‌دانم» بوده است که اگر در روزگار ما بشود به کسی گفت علامه و به او صدق کند، ایشان بوده است. در برخی کشور‌های اطراف ما، علامه معادل ملّای قدیم ایران است. قدیم در ایران به کسی که دو سه کلاس رفته بود، ملّا می‌گفتند و از باب اسم به ضد بود؛ مثل آنکه به کچل بگویند زلفعلی. مثلاً در آسیای شرقی نظیر پاکستان، علامه معادل سواد اولیه‌ ما است. اگر کسی مثلاً سه چهار سال یا هفت هشت سال حوزه رفته باشند، به او علامه می‌گویند.
اما اگر بخواهیم برای کلمه‌ی علامه مصداق در زمان ما پیدا کنیم، حضرت سید محمدحسین طباطبایی بزرگ (اعلی الله مقامه الشریف) بوده که مهم‌ترین ویژگی ایشان گفتن نمی‌دانم بوده است. یک بچه طلبه می‌گفت: آقا درباره این موضوع برای من توضیح بدهید، می‌فرمودند: نمی‌دانم، باید به کتاب‌هایم مراجعه کنم. حقیقتاً انسان بی‌تکلفی بودند و البته ضمناً تربیت هم می‌کردند.
وقتی کسی بگوید نمی‌دانم، چیزی از او کم نمی‌شود، اما من بیچاره اگر ده بار بگویم، می‌گویند: پس چرا این لباس را تن خود کرده‌ای؟ اینجا است که شروع می‌کنم به بافتن و از این طرف و آن طرف دو تا کلمه جور می‌کنم تا جوابی بدهم. این از ترس است؛ و الّا کسی که پر است، راحت می‌گوید نمی‌دانم.

نکوهش سخن گفتن بدون علم در روایات
روایات ناظر به این نکته است که اگر انسان در چیزی که نیاز به آگاهی دارد، از سر ناآگاهی سخنی بگوید، این سخن می‌تواند برای مخاطب خسارت مادی یا معنوی تولید کند و شخص گوینده تا قیامت ضامن است. مثالش اینکه طرف، آدرس از ما می‌پرسد، ما هم نشانی اشتباه به او می‌دهیم. او هم به همان راه رفته و پس از مدتی که وقتش تلف شده، نشانی را پیدا کرده، اما مصلحتی از او فوت شده است. خب می‌گفتی نمی‌دانم، یک کلمه بود؛ اما ایستادی و قیافه‌ی حق به جانب به خودت گرفتی. این خسارت مگر قابل محاسبه است؟ همه‌اش به گردن ما می‌آید، اما ما هیچ وقت اینها را محاسبه نمی‌کنیم. طرف با زنش اختلاف دارد یا با بچه‌اش گرفتار چالش تربیتی شده، که از پیچیده‌ترین بخش‌های تربیتی است. از ما سؤال می‌کند. ما هم بدون اشراف و اطلاع و به واسطه‌ تجربه‌ی کوچکی که در زندگی خود داریم، فوری شروع می‌کنیم به نسخه پیچیدن و اتفاقاً او نسخه‌ ما را عمل می‌کند و این منجر به تشدید اختلاف یا طلاق می‌شود. اینجا ما مسئول هستیم.
پس بدون آگاهی و کفایت علمی اگر اظهار نظر کردی، از این اظهار نظر شما هر خسارتی ـ مستقیم یا غیرمستقیم ـ پیش بیاید، شما مسئول هستید. فردا تو را پای میز محاکمه‌ الهی می‌آورند و می‌بینی شگفتا! چیز عجیبی در نامه‌ عمل شما نوشته است. می‌گویی من این کار را نکرده‌ام. وقتی پرونده‌ات را باز می‌کنند، می‌بینی فلان جا اظهار نظر کرده‌ای و این اظهار نظر شما منشأ یک سلسله خسارت‌ها شده است؛ چون گاهی اوقات خسارت‌ها بسته نمی‌شود و از قبیل «من مَنِ سَنَّ سُنَّةً سَیِّئَةً» است. این خسارت پشت سرش خسارت دیگر می‌آید و همه بر گردن ما است.
یا مثلاً شما یک تجویز پزشکی کرده‌ای و به او گفته‌ای برو امشب فلان چیز را بخور. حالا این بیچاره رفت و از اتفاق خورد و مُرد یا مریضی او تشدید شد. این خسارت به گردن شما می‌آید. این تشدید مریضی باعث یک سری خسارت‌های مالی شد. چه کسی ضامن است؟ شما مسئول هستید.
گاهی شما در موضع هستید. مثل ما که لباس طلبگی بر تن داریم. چنانچه در حرام و حلال کسی از ما بپرسد و بر اساس آن عمل کند، ما بیچاره هستیم. آقایان طلاب زبان خود را خیلی مواظبت کنند که انسان را بر باد می‌دهد.
یا کسی معلم است یا اهل مطالعه و اهل فضل است، از این‌ها می‌شنوند و عمل می‌کنند. مثلاً کسی دانشجوی پزشکی است یا تازه الفبای پزشکی را خوانده و اسمش را گذاشته‌اند دکتر. بنابراین تمام امتداد خسارت را با این فرض، ضامن است.
به همین دلیل گفته‌اند: «لَوْ سَکَتَ مَنْ لا یَعْلَمُ سَقَطَ الاِخْتِلافُ؛ اگر نادان سکوت کند، اختلاف از بین می‌رود». اگر کسانی که نمی‌دانند، ساکت می‌شدند، جلوی بسیاری از اختلافات گرفته می‌شد. خیلی از این اختلافات، محصول سخنی است که از روی ناآگاهی گفته شده است.
پیامبر اعظم (ص) فرمودند: «مَن أفتَى الناسَ بغیرِ عِلمٍ کانَ ما یُفسِدُهُ مِن الدِّینِ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُهُ کسى که ندانسته براى مردم فتوا دهد، آنچه را از دین خراب مى‌کند، بیشتر از آن چیزى است که درست مى کند». این مربوط به حوزه‌ اخص است. هر کس فتوا به غیر علم بدهد، فسادی که درست می‌کند، خیلی بیشتر از صلاح است.
امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند: «مَن أفتَى الناسَ بغیرِ عِلمٍ و لا هُدىً مِنَ اللّهِ لَعَنَتهُ مَلائکَةُ الرَّحمَةِ و مَلائکَةُ العَذابِ و لَحِقَهُ وِزرُ مَن عَمِلَ بِفُتیاهُ؛ کسى که بدون علم و بدون هدایتى از جانب خدا براى مردم فتوا دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب بر او لعنت فرستند و گناه کسى که به فتوایش عمل کند به گردن او است». این هم مربوط به حوزه‌ی اخص است.
راه نجات هم همان است که پیامبر (ص) به اباذر فرمود: «اِذا سُئِلْتَ عَنْ عِلْم لا تَعْلَمُهُ» اگر در موضوعی از شما سؤال کردند که آگاهی نداری، «فَقُلْ لا اَعْلَمُهُ تَنْجُ مِنْ تَبِعَتِهِ» بگو نمی‌دانم تا از تبعاتش نجات پیدا کنی.
این روایت هم از پیامبر اعظم (ص) است که فرمود: «وَلا تُفْتِ النّاسَ بِما لا عِلْمَ لَکَ تَنْجُ مِنْ عَذابِ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ» از اظهار دانش در چیزی که نمی‌دانی بپرهیز تا از عذاب قیامت در امان باشی.
شأن سخن و علم و آگاهی را نگاه داریم و شاهد بودن حضرت حق را مد نظر بگیریم و در نظر داشته باشیم و گفتن نمی‌دانم را تمرین کنیم. در چیزی که حدسی و گمانی و ظنی و احتمالی است، بگوییم نمی‌دانم. اگر هم جایی لازم شد که به هر دلیلی چیزی بگوییم، کاملاً تصریح کنیم که من احتمال می‌دهم یا گمان می‌کنم. البته در موضعی نباشد که اگر بگوییم من احتمال می‌دهم، طرف عمل کند؛ مثلاً در موضع معلمی یا روحانیتی یا...
خدا را قسم می‌دهیم به حق علماء بالله و علمای حقیقی که ما را از افتادن به دام خطرناک اظهار فضل و فضل‌نمایی و ادعای علمی حفظ کند و به ما شجاعت گفتن «نمی‌دانم» را کرامت کند.

نظرات کاربران
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

بستن
*نام و نام خانوادگی
* پست الکترونیک
* متن پیام

0 نظر